» همه گرفتارند
کتابخواران عزیز ، وقت خوش . در این پست کتابی را با طعم باقلوا خدمتتون معرفی می کنم . کسانی که شیرینی ادبیات رمانتیک را دوست ندارند لطفا سراغ کتابهای کریستیان بوبن نروند . این کتاب هم از آثار ایشون هست و نشر ثالث اون رو چاپ کرده به ترجمه ی خوب خانم فرزانه مهری و در 134 صفحه . کتاب در قطع پالتویی هست و از بوی کاغذش براتون نگم که دلتون آب میشه ، وقتی کتاب رو باز می کنید کافیه بینی مبارک رو بگذارید وسط کاغذهاش و یک نفس عمیق بکشید ، تمام لغات با بوی طبیعتی بکر وارد ریه هاتون میشه و جذب خون میشه . جملاتش اینقدر شیرین هستن که اگه عادت دارید در کنار کتابخواری از چای هم استفاده کنید نیازی به قند ندارید واقعا نیازی به قند نیست ، اگر دور از جونتون بیماری قند هم دارید که اصلا هیچی ، باید خیلی مراقب باشید و روزی دو سه صفحه بیشتر نخونید چون واقعا قند خونتون میره بالا .
براتون چند جمله از کتاب مینویسم و قول می دم جمله ها رو گزینش نکنم ، بلکه همینجوری به سبک تفال مانند کتاب را باز می کنم و هر دفعه جمله ای اتفاقی از صفحه ای اتفاقی را می نویسم که ببینید چه خبره در این کتاب شیرین و بانمک . بفرمایید چند لقمه ی شیرین :
می توانی مرا در آغوش بگیری و سپس رهایم کنی ، اما هرگز به من درس نده و برایم توضیح نده که چطور باید رفتار کنم . من هم مثل تو هدیه ای از جانب خداوند هستم .
تمام شب رقصیدند همان طور که طبل می گوید . او بیشتر و بیشتر انگلیسی حرف می زند . تمام شب نوشیدند حتا دوشیزه رزه هم نوشید . به همین خاطر است که صبح روز بعد ، خود را روی زانوهای آقای لوسین می یابد .
پیراهن آبی آسمانی خود را از تن در می آورد . دو دستش را به زیر پستان چپ می برد و در گوشت و پوست خود فرو می کند . قلبش را از سینه بیرون می آورد و بدون اینکه چشم از همسرش بردارد ، آن را به آرامی زیر نورهای نئون می چرخاند . در حالی که قلب برهنه اش را در دستان سپید برهنه اش گرفته ، با قدم هایی کوتاه ، سالن را طی می کند تا آن را به همسرش هدیه کند .
حالا برایتان نوشته ی پشت کتاب را می نویسم که بیشتر کیف کنید دوستان کتابخوار من :
اسم من مانژ است . نه ماه دارم و به چیزی فکر می کنم که هنوز نمی توانم بیان کنم . وارد کله ام بشوید . مغزم مثل رومیزی نخی هشت لا تا خورده است . هشت لا یا شانزده لا . رومیزی را باز کنید و افکار نه ماهگی مرا ببینید . از یک طرف ، کفشدوزک ها مزه ی خوبی ندارند . از طرف دیگر ، خارها می سوزانند . آخر سر هم مادران پرواز می کنند . خلاصه همه چیز عادیست . در این جهان فقط چیزهای طبیعی وجود دارد . یا طور دیگری بگویم ، هرچند که فرقی هم نمی کنند . در این عالم فقط معجزه وجود دارد .
دوستان عزیز این هم متن پشت کتاب بود . از این نویسنده کتابهای دیگری هم دارم که بعدا معرفی می کنم و سفارش می کنم کتابهایی که قطع پالتویی دارند مثل همین کتاب را در جیب خود بگذارید و یک جا که درختی ، ستاره ای و یا شبی زیبا را دیدید ، صبر کنید و بیاستید و کتاب را از جیبتان در آورده و یکی دو جمله اش را بنوشید . دیوانه کننده است ، در آثار کریستیان بوبن ، هرگاه که گمان کردید سخنی را متوجه نمی شوید و سخن به نوعی بی ربط است ، بدانید که شما در یک جمله ی رمز گونه قرار گرفته اید . پس آرام باشید و اجزای جمله را یکی یکی مزه کنید ، درست مثل نوشته ی پشت کتاب را ، آنوقت خواهید دید که حال کسی را دارد توضیح می دهد و توضیحش دقیقا موجب می شود که حال آن فرد را شما نیز داشته باشید و حس کنید .
معرکه است ، شاد و سالم و کتابخوار باشید
با سپاس
محسن نامدارزاده
م.ن.صفا